دانلود قرائت استاد شاطری و مشعری

دانلود قرائت استاد شاطری و مشعری

دانلود قرائت استاد شاطری و مشعری

دانلود قرائت استاد شاطری و مشعری

تجارت

بود مشتاق تجارت یک جوان               گشت از این رو سوی قربت روان

گفت خواهم رفت اکنون سوی چین       پیش رفتم گاه برگشتن ببین

چون پدر شوق سفر دیدش به سر         گفت همره نامه ی من را ببر

تا رسیدی نامه ام را باز کن                روز اول خواندنش آغاز کن

آنچه گفتم تو عمل کن مو به مو          تا نگردی با بلاها روبرو

با همه تاکیدها در آن دیار                  گشت او غرق تجارت غرق کار

گوییا پند پدر را باد برد                        گشت غافل نامه را از یاد برد

مدتی آنجا اقامت داشت او                  لیک ننمود از سفر برداشت او

رفت بازاری که کیفش را زدند                گوییا آن مردمان دیو و ددند

کرد با شخصی تجارت ماه بعد           زود مالش خورد همچون برق و رعد

ماه سوم سهم از شرکت خرید              زین تجارت نیز او خیری ندید

چون نبودش بهره ای غیر از ضرر       او روان سوی وطن شد زان سفر

تا که در ره کیف خود را وانمود                نامه بابا در آن پیدا نمود

گفت همراهش که این نامه ز کیست؟ باز کن تا بینم اندر نامه چیست؟

داد آن را با تاسف بر جوان                     گفت من آن را نخواندم تو بخوان

چون رفیقش نامه او باز کرد               خواندنش از بهر او آغاز کرد

دید بابا با نگاهی تیز بین                    برشمرده درد و درمان را چنین :

((در فلان بازار رندان بدند                تو نرو آنجا که کیفت میزنند

هم مکن هرگز تجارت با فلان              مال مردم می خورد چون آب و نان

هیچ سهمی از فلان شرکت مخر      گر چنین کردی شود مالت هدر ...))

آری هر جمله کز آن نامه شنید         حسرتش افزون شد آهی بر کشید

گفت با خود کاش آن روز نخست     خوانده بودم این سخن های درست

کاش تا سرمایه ام سربست بود         روز و شب این نامه ام در دست بود

لیک اکنون چون که آن سرمایه نیست جز غم و اندوه و حسرت چاره چیست؟

شد تمام این قصه لیکن دوستان          حال ما هم هست حال آن جوان

این جهان آن غربت و ما تاجریم           دست رنج خویش با خود میبریم

نامه ی ما هست قرآن کریم                 گشته نازل از خداوند رحیم

گر بخوانی نامه حق را عیان               خوب دریابی تو سودت از زیان

لیک گر گردی تو غرق زندگی                  غافل از قرآن و از بالندگی

آن چه باید یادگیری این زمان              بعد مرگت بشنوی از قاریان

این چنین گویی تو از بعد ممات           کاش قرآن خوانده بودم در حیات


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ

جالب بود

علی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:45 ب.ظ

عالی بود خیلی برای من لذت بخش بود به همین خاطر سعی کردم جبران نمایم امیدوارم مورد پسند واقع گردد. با آرزوی توفیق روز افزون.
کاش می دانستیم
این جهان کلبه ی طوفان زده و ما همه مهمان هستیم
یا که می دانستیم
زندگی مزرعه ی آخرت و ما همه دهقان هستیم
هر که در گوشه ی این مزرعه بذری پاشد
یک نفر بذر جویی
دیگری دانه ی گندم کارد
سالها می گذرد
ناگهان داس اجل صبحدمی
همه را پاک درو خواهد کرد
من و تو می گذریم
مزرعه می ماند
تا که دهقان دگر آید و بذر دگری افشاند
دگری نیز چنین دفتر عمرش ورقی خواهد خورد
روی این مزرعه ی دهر بسی دهقانان
کشت کردند و برفتند و نباشد اثری از آنان
بجز آن نام نکو یا بدشان
هرکه با خرمنی از حاصل خویش
به سرای دگری می کوچد
تا که ناگه برسد روز بزرگی که همه دهقانان
یک به یک وارد بازار بزرگی گردند
تا فروشند متاعی که به یک عمر بجان پروردند
نکند دوست در آنروز خدا ناکرده
حاصل مزرعه ی عمر تو را
به پشیزی نخرد
آسیابان بزرگ دو جهان علی علیزاده- رامهرمز – فروردین 90

قربونت برم علی جان
منم لذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد